ایام ابتدایى سال جدید و عید نوروز که فرامى رسد همه در تب و تاب مهیا نمودن بساط جشن و سرور و شادمانى سراز پا نمى شناسند و شادى و شعف چهره خموده ناشى از سردى زمستان را فرامى گیرد. اما این همه ماجرا نیست. خوب بنگرید! در میان کوچه و خیابانها و جاده ها اتوبوسهایى حامل عاشقانى است که شهر را ترک مى کنند به سوى کجا؟
مقصد همه یکى است. کجا؟ به سوى قبله دلدادگان، به سوى تاریخ گه ایثار، به سوى مأمن عشق جاودانه.
بر روى وسیله آنان تکه پارچه اى نصب شده با این عبارت: «کاروان راهیان نور به سوى سرزمین نور» .
بر چهره هاى مسافران کوى حقیقت که مى نگرى آثار بى صبرى نمایان است! پس کى مى رسیم؟ فرسنگها راه پرپیچ و خم طى مى شود. ناگهان تابلویى چشم ها را خیره مى کند ... خوزستان ...
آن یکى فریاد مى زند... آقاى راننده لطفاً نگهدار! خوزستان سرزمین مقدسى است باید با وضو وارد شد.